از زبان یک مرد
از زبان یک مرد
گاهی دلم میگیرد و در گوشه ای مینشینم و با بغض در گلویم بگو مگو دارم که حالا نیا چون اشکم سرازیر میشود و با دیدن اشکم آنان که تا دیروز مرا پشتیبان خود میدانستند و بر من تکیه میکردن پشتشان میشکند تمام آرزو هایشان بر باد میرود ای بغض در گلویم بمان تا صدای خنده ی عزیزانم قطع نشود.
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر ۱۳۹۲ ساعت 2:15 توسط یه جوان با حال مثل خودت
|
سلام