از زبان یک مرد

گاهی دلم میگیرد و در گوشه ای مینشینم و با بغض در گلویم بگو مگو دارم که حالا نیا چون اشکم سرازیر میشود و با دیدن اشکم آنان که تا دیروز مرا پشتیبان خود میدانستند و بر من تکیه میکردن پشتشان میشکند تمام آرزو هایشان بر باد میرود ای بغض در گلویم بمان تا صدای خنده ی عزیزانم قطع نشود.